به مناسبت ایامی که درش قرار گرفتیم اولین زیرخاکی وبلاگ تقدیم می‌شود که برای مجله‌ی طنز بزنگاه نوشته شد و به طبع رسید. مورخ خرداد 95:

مدام می‌گفتیم اینقدر لب دریا نئیست. به خرجش نمی‌رفت که نمی‌رفت. عین مجسمه، با آن لباس یک‌تکه‌اش روی سکویی مشرف به دریا می‌ایستاد و با فیگوری خاص به دوردست‌ها زل می‌زد. ننه‌مان را می‌گویم. البته اگر آن موقع چهره‌اش را می‌دیدی بیشتر شبیه باباهای کوسه بود تا ننه‌ها! اما هر چه که بود؛ ننه‌مان بود.
می‌گفتم. حدود یک قرن و اندی مفید، مشعل به دست و لوح به زیر بغل، نگاه دوخته بود به آن سوی آب‌ها. کجا را دید می‌زد؟ آخرش هم نفهمیدیم. چون هر وقت می‌پرسیدیم می‌گفت: «هعی...! بابای کشورگشاتون، الکساندر!» بابا دیگر چه صیغه‌ای بود؟! بابا؟؟ پس چرا هیچ وقت ندیدیمش؟! اصلاً مگر الکساندر اسم همان کاشف موبایل نبود؟! شاید هم ننه‌مان آن قدر آفتاب به سرش خورده بودکه هذیان می‌گفت. عاقبت هم کارش به اینجا رسید. هر کسی جای او بود زودتر پس می‌افتاد.
دراز به دراز افتاده بود و ما دورش را گرفته بودیم. شروع کرد به خِرخِر. می‌خواست چیزی بگوید. گفتیم: «کمک می‌خواهی؟» گفت: «اوهوم...مم..!» اما هر چه می‌رفتیم زیر بغلش را بگیریم و بلندش کنیم تقلا می‌کرد و سعی می‌کرد چیزی بگوید که ما فقط خِرخِرش را می‌شنیدیم. گفتیم: «خب با چی کمکت کنیم؟» و باز هم خِرخِر! دقت که کردیم چیزی شبیه این را می‌گفت: «پپ..پاااا...پابر...جااام...م!» نمی‌خواست با چیزی کمکش کنیم وگرنه اظهار پابرجایی نمی‌کرد! گفتیم:«دست مریزاد! پابرجا بمون ننه!» ترش کرد و دوباره خِرخِرهایش را از سر گرفت. دقیق‌تر شدیم. تقریباً همان بود. اما نه! انگار می‌گفت: «با...ب...بر..ججاااام!»
-  چی؟ برجام؟ با این کمکت کنیم؟ هان؟ برجام کیه؟
هر چه فکر کردیم منظور ننه‌مان را نفهمیدیم. آیا ننه دیگر قادر به تلفظ «پ» نبود؟ آیا «برجام» هم کسی مثل الکساندر بود که ننه‌مان با او خاطره داشت؟ هنوز در تشخیص منظور ننه مانده‌ایم. اگر فهمیدید بیایید به ما هم بگویید. سراغمان را بگیرید همه می‌شناسندمان. اوبی و تری. بی‌صبرانه منتظریم!